9.04.2007

(پنجمین سالگرد ازدواج هال و رام (۱

هفت شهریور سال1386 پنجمین سالی بود که من و آقای رام رفتیم تو شناسنامه های همدیگر ...
بارها گفتم که شاید برای خیلی ها از جمله آقای رام مناسبت ها خیلی مهم نباشند.
اما من بیماری عجیبی در ارتباط با سالگردها ، تولدها و خلاصه هر مراسمی دارم.
وقتی مدرسه می رفتم یکی از تفریحات جدی من این بود که میگشتم سالروز تولد و وفات آدمهای مهم را گیر می آوردم یا مثلا جشنهای ملیت های مختلف یا روز اختراع و یا کشف خاصی را پیدا میکردم ودر تقویم جیبی خودم می نوشتم .
از حافظ گرفته تا بتهوون و ناپلئون و انقلاب فرانسه ، کشف الکل یا سالروز کشیده شدن یک نقاشی مهم ، جشن مهرگان یا عید پاک خلاصه تمام تقویم پر میشد با این مناسبت ها و جالب بود که سعی میکردم هرروز به مناسبت روزش کاری انجام بدهم.
مثلا سالروز تولد یا مرگ بتهوون یکی از کارهای بتهوون را گوش میدادم .
یا یادم میاد یک بار روزی که مربوط به یک مناسبتی در ارتباط با سیمین دانشور بود تصمیم گرفتم سووشون را بخوانم.
برادرم اکیدا مخالف بود که من در 14 سالگی سووشون بخونم ...
نمیدونم برای چی ، اما به هر حال شب امتحان بود و من کلی درس داشتم اما خوب وقتی گیر میدادم دیگر هیچی مهم نبود ، بنابراین کتاب سووشون را لای کتاب درسیم جا سازی کردم و تا نیمه های شب همه کتاب را خوندم.
هر بار هم که کسی در اتاق را باز میکرد جوری کتاب درسی را نگه میداشتم که سووشون پیدا نباشد.
واقعا یکی از لذت بخش ترین کتاب هایی بود که خواندم.
فوق العاده بود، البته فکر میکنم نحوه خواندن کتاب هم در این لذت بی تاثیر نبوده باشه.
ولی به هر حال اعتقاد داشتم رسالتی در این سالروز  دارم که باید به انجام برسه و اون زمان از نظرم به انجام رسیده بود.
تقریبا برای هر سالروز مهمی یک کار مشابه میکردم.
الان که به گذشته نگاه میکنم می بینم که این بازی برای من  هیجان انگیز و بسیار لذت بخش بوده جوری که قسمتی از زندگیم در گذشته که بهش نگاه میکنم حس خوبی را در من بیدار میکند.  
الان هم قسمتی از این دلبستگی به مناسبت های روزانه با من هست.
شاید همه این دلبستگی یا نوستالژی را وقتی سالها از مدرسه رفتنشان گذشته با آمدن اول مهر تجربه میکنند. 
همه این ها را گفتم که بگم این پنجمین سالگرد چقدر برای من دوست داشتنی و حائز اهمیت بود.
هال خانوم