2.24.2007

کینه

در راستای فعالیتهای فرهنگی خانواده دونفری هال رام دیشب ساعت 11 با مشتی بچه مچه تخس رفتیم سینما فیلم کینه.

این احساس ترویج فرهنگ پراکنی در بین جوانان خانواده شور عجیبی در من برانگیخت و پس از رایزنی با همین بروبچه ها نتیجه این شد که فیلم کینه را به توصیه همان مشت جوان انتخاب کنیم.

خوب خیلی خوب نیست وقتی داری فرهنگ می پراکنی به این جوانان بگویی از فیلم ترسناک می ترسی .

 <!--[endif]-->

کمی خجالت داره به هرحال .

خلاصه ساعت 10:10 سینما فرهنگ بودیم و اول کمی بابچه ها ژتون بازی کردیم و نسکافه خوردیم بعد زود رفتیم دستشویی که یک وقت وسط فیلم جیش گریبانمان را نگیرد که مجبور باشیم ترس تنها دستشویی رفتن را تجربه کنیم .

 و ساعت 11 شد و فیلم شروع شد.

<!--[if !supportEmptyParas]--> <!--[endif]-->

فیلم کینه از چند نگاه:

تماشاگران: این دوستان عزیز سینما رو که از قرار فرهنگی ترین های آنها به سینما فرهنگ می آیند کمی در تشخیص انواع فیلم دچار مشکل هستند.

دیشب دوستان آنچنان می خندیدند که گویی فیلم کاملا کمدی است.

دوست داشتم با همین دوستان یک فیلم کمدی میدیدم تا بهتر به عکس العملشان پی ببرم.

از دید من:

قضیه واقعا ترس نبود.قضیه این بود که میخواستم دیدن یک فیلم ترسناک را تنها از طریق شنیدن درک کنم.

این بود که در تمام طول فیلم دستهایم را جلوی چشمانم گرفته بودم و فقط از صداهای مهیب و وحشتناک می ترسیدم.

 <!--[endif]-->

و اگر فیلم کینه را دیده باشید باید بدانید که یک لحظه هم از این صداهای خوفناک رهایی ندارید.

<!--[if !supportEmptyParas]--> <!--[endif]-->

از دید آقای رام:

خوب دیوونه برای چی اومدی این فیلم را ببینی .نترس الان دختره دستش را کرده تو کمد فکر کنم الان یک اتفاقی بیفته ...

نه صحنه فقط سفید شد...

بعد از اتمام فیلم برای اینکه مجبور نباشم تنهایی سالن سینما را تجربه کنم ، هر چه سریعتر از جام بلند شدم .

نزدیک در خروجی بودیم که فهمیدم کیفم را جا گذاشتم

با رام برگشتیم و از قرار در سالن هیچکس نمانده بود.

با چشمای بسته دست رام را گرفتم و یکراست رفتم سراغ کیفم وبعد نمیدانم چه جوری تا دم در و رسیدن به جمعیت با چشم بسته دویدم.

خدایی فیلم ترسناک هم از آن حکایت ها ست.

تا صبح هم خواب میدیدم یک عده آدم عجیب و غریب مرا وادار میکنند که روی شکم دراز بکشم و تا صبح از این وضعیت ناهنجار رنج بردم.

فکر نکنم دیگر حاضر به تکرار این فعالیت فرهنگی باشم.

هال شجاع

 

کینه

در راستای فعالیتهای فرهنگی خانواده دونفری هال رام دیشب ساعت 11 با مشتی بچه مچه تخس رفتیم سینما فیلم کینه.

این احساس ترویج فرهنگ پراکنی در بین جوانان خانواده شور عجیبی در من برانگیخت و پس از رایزنی با همین بروبچه ها نتیجه این شد که فیلم کینه را به توصیه همان مشت جوان انتخاب کنیم.

خوب خیلی خوب نیست وقتی داری فرهنگ می پراکنی به این جوانان بگویی از فیلم ترسناک می ترسی .

 <!--[endif]-->

کمی خجالت داره به هرحال .

خلاصه ساعت 10:10 سینما فرهنگ بودیم و اول کمی بابچه ها ژتون بازی کردیم و نسکافه خوردیم بعد زود رفتیم دستشویی که یک وقت وسط فیلم جیش گریبانمان را نگیرد که مجبور باشیم ترس تنها دستشویی رفتن را تجربه کنیم .

 و ساعت 11 شد و فیلم شروع شد.

<!--[if !supportEmptyParas]--> <!--[endif]-->

فیلم کینه از چند نگاه:

تماشاگران: این دوستان عزیز سینما رو که از قرار فرهنگی ترین های آنها به سینما فرهنگ می آیند کمی در تشخیص انواع فیلم دچار مشکل هستند.

دیشب دوستان آنچنان می خندیدند که گویی فیلم کاملا کمدی است.

دوست داشتم با همین دوستان یک فیلم کمدی میدیدم تا بهتر به عکس العملشان پی ببرم.

از دید من:

قضیه واقعا ترس نبود.قضیه این بود که میخواستم دیدن یک فیلم ترسناک را تنها از طریق شنیدن درک کنم.

این بود که در تمام طول فیلم دستهایم را جلوی چشمانم گرفته بودم و فقط از صداهای مهیب و وحشتناک می ترسیدم.

 <!--[endif]-->

و اگر فیلم کینه را دیده باشید باید بدانید که یک لحظه هم از این صداهای خوفناک رهایی ندارید.

<!--[if !supportEmptyParas]--> <!--[endif]-->

از دید آقای رام:

خوب دیوونه برای چی اومدی این فیلم را ببینی .نترس الان دختره دستش را کرده تو کمد فکر کنم الان یک اتفاقی بیفته ...

نه صحنه فقط سفید شد...

بعد از اتمام فیلم برای اینکه مجبور نباشم تنهایی سالن سینما را تجربه کنم ، هر چه سریعتر از جام بلند شدم .

نزدیک در خروجی بودیم که فهمیدم کیفم را جا گذاشتم

با رام برگشتیم و از قرار در سالن هیچکس نمانده بود.

با چشمای بسته دست رام را گرفتم و یکراست رفتم سراغ کیفم وبعد نمیدانم چه جوری تا دم در و رسیدن به جمعیت با چشم بسته دویدم.

خدایی فیلم ترسناک هم از آن حکایت ها ست.

تا صبح هم خواب میدیدم یک عده آدم عجیب و غریب مرا وادار میکنند که روی شکم دراز بکشم و تا صبح از این وضعیت ناهنجار رنج بردم.

فکر نکنم دیگر حاضر به تکرار این فعالیت فرهنگی باشم.

هال شجاع

 

2.15.2007

عکس

عکس عبارت است از یه نیم نگاهی به هر لحظه بیخودی که دلتون خواست و با هر ترکیب بندی که مهم نباشه چه تاثیری روی آدم بذاره.

چند بار از چند تا ساختمون و آدم عکس گرفتم و نمیدونمچی شد که فامیل ازم خواستند ازشون عکس بگیرم.

از اونجائیکه تو رشته عکاسی دو نفر هستند که عکاستر از بقیه محسوب میشوند و طبق معمول آدمهایی که بیشتر مظلوم نمایی میکنن یا مثل کنه به یه چیزی میچسبن که انگار از اول اونکاره بودند؛ من انتخاب شدم وگرنه خانم هال میتونست به نتایج بهتری برسه.

منم شروع کردم به بستن کادرهای کج و معوج و ثبت لحظه هایی که یا چند ثانیه دیر شده بود یا زود بود یا اصلا وقتش نبود. نکته قابل ذکر این است که دوربین دیجیتال بود و این امکان را داشت که عکس گرفته شده را دید و احنمالا در صورت بد بودن آن را تکرار کرد.

تمام این هنرنمایی ها هم از قضا باید در مراسم عقد کنان دختر خاله خانم هال انجام میشد. نتیجه تعدادی تصویر غنی با کادرهای اعجاب انگیز و لحظات پر بار از اعمال آدمها شد، به طوریکه با تعریفی که در ابتدا از عکس آوردم کاملا صدق میکرد. بهترین نمونه ای شاهکارها، عکسی از عروس و داماد و پدر و مادر عروس است به طوریکه عروس با لبخند ملیحی به دوربین نگاه میکند، داماد با یک چشم بسته احتمالا به دوربین نگاه میکند، مادر عروس به سمت راست یه جای دیگه را مینگرد، پدر کلا چشمهایش بسته است و در مجموع نزدیک است کادر روی سر این چهار نفر خراب شود.

جمعه  22 دی 85

رام

 

عکس

عکس عبارت است از یه نیم نگاهی به هر لحظه بیخودی که دلتون خواست و با هر ترکیب بندی که مهم نباشه چه تاثیری روی آدم بذاره.

چند بار از چند تا ساختمون و آدم عکس گرفتم و نمیدونمچی شد که فامیل ازم خواستند ازشون عکس بگیرم.

از اونجائیکه تو رشته عکاسی دو نفر هستند که عکاستر از بقیه محسوب میشوند و طبق معمول آدمهایی که بیشتر مظلوم نمایی میکنن یا مثل کنه به یه چیزی میچسبن که انگار از اول اونکاره بودند؛ من انتخاب شدم وگرنه خانم هال میتونست به نتایج بهتری برسه.

منم شروع کردم به بستن کادرهای کج و معوج و ثبت لحظه هایی که یا چند ثانیه دیر شده بود یا زود بود یا اصلا وقتش نبود. نکته قابل ذکر این است که دوربین دیجیتال بود و این امکان را داشت که عکس گرفته شده را دید و احنمالا در صورت بد بودن آن را تکرار کرد.

تمام این هنرنمایی ها هم از قضا باید در مراسم عقد کنان دختر خاله خانم هال انجام میشد. نتیجه تعدادی تصویر غنی با کادرهای اعجاب انگیز و لحظات پر بار از اعمال آدمها شد، به طوریکه با تعریفی که در ابتدا از عکس آوردم کاملا صدق میکرد. بهترین نمونه ای شاهکارها، عکسی از عروس و داماد و پدر و مادر عروس است به طوریکه عروس با لبخند ملیحی به دوربین نگاه میکند، داماد با یک چشم بسته احتمالا به دوربین نگاه میکند، مادر عروس به سمت راست یه جای دیگه را مینگرد، پدر کلا چشمهایش بسته است و در مجموع نزدیک است کادر روی سر این چهار نفر خراب شود.

جمعه  22 دی 85

رام

 

بزرگ شدن

قدیمها آدمهاکه عاقل تر میشدند. قدیمها یکی رئیس میشد یا پدر میشد یا کاره ای میشد به خاطر عاقل تر بودنش بود و واقعا عاقل تر بودنش معلوم میشد.

الان وقتی یکی رئیس میشه، ابله میشه. وقتی یکی پدر میشه، خودخواه و احمق میشه و همشون فکر میکنن نفر اول بودن به خاطر عاقل تر بودنشونه و همه رو با این فرض عذاب میدن.

جمعه 22 دی 85

رام

بزرگ شدن

قدیمها آدمهاکه عاقل تر میشدند. قدیمها یکی رئیس میشد یا پدر میشد یا کاره ای میشد به خاطر عاقل تر بودنش بود و واقعا عاقل تر بودنش معلوم میشد.

الان وقتی یکی رئیس میشه، ابله میشه. وقتی یکی پدر میشه، خودخواه و احمق میشه و همشون فکر میکنن نفر اول بودن به خاطر عاقل تر بودنشونه و همه رو با این فرض عذاب میدن.

جمعه 22 دی 85

رام

2.13.2007

یاد آنها (1)

امروز یک جور عجیبی هستم .

یاد تمام آنهایی که در تمام عمر با آنها حتی یک برخورد کوچک داشتم . الان رد آنها را گم کرده ام.

در تمام روز به تک تک آنها فکر میکردم و دراین اندیشه بودم که چرا بعضی از آنها در آن تاریخ برایم بی اهمیت بودند و فقط امروز مهم شده اند.

شاید دارم میمیرم...

شاید دارم به نیروانا میرسم ...

و شاید زیادی چایی خوردم مست کردم...

یاد همه آنها گرامی

هال

یاد آنها (1)

امروز یک جور عجیبی هستم .

یاد تمام آنهایی که در تمام عمر با آنها حتی یک برخورد کوچک داشتم . الان رد آنها را گم کرده ام.

در تمام روز به تک تک آنها فکر میکردم و دراین اندیشه بودم که چرا بعضی از آنها در آن تاریخ برایم بی اهمیت بودند و فقط امروز مهم شده اند.

شاید دارم میمیرم...

شاید دارم به نیروانا میرسم ...

و شاید زیادی چایی خوردم مست کردم...

یاد همه آنها گرامی

هال