1.21.2007

هدیه کریسمس

ما عادت داریم هر چند وقت یک بار یک کادوی باحال که واقعا حالمون را خوب میکنه برای خودمون می خریم به یک مناسبتی مشترکا .

مثلا سالگرد دوستی ، آشنایی ،، نامزدی و ازدواج اوایل شهرام از این سالگردها بدش میامد اما وقتی می بینه برا من چقدر مهمه دیگه موافقه

راستش برای من بیشتر قسمت کادوهاش مهمه .

خلاصه برای کریسمس امسا ل (راستی کریسمس مبارک)

     خریدیم. SLR D80برای خودمون یک دوربین دیجیتال نیکون 

و کلی پیاده شدیم تقریبا حقوق چند ماهه من بود:L

اما خیلی حال داد .

حالا سفر رفتن واقعا معنی پیدا میکنه .

فرت و فرت عکس بگیر و نگران چاپش نباش .

خوب کریسمسمون خیلی مبارک شد.


هال

این یادداشت 1/1/2007 نوشته و امروز فرستاده شد

هدیه کریسمس

ما عادت داریم هر چند وقت یک بار یک کادوی باحال که واقعا حالمون را خوب میکنه برای خودمون می خریم به یک مناسبتی مشترکا .

مثلا سالگرد دوستی ، آشنایی ،، نامزدی و ازدواج اوایل شهرام از این سالگردها بدش میامد اما وقتی می بینه برا من چقدر مهمه دیگه موافقه

راستش برای من بیشتر قسمت کادوهاش مهمه .

خلاصه برای کریسمس امسا ل (راستی کریسمس مبارک)

     خریدیم. SLR D80برای خودمون یک دوربین دیجیتال نیکون 

و کلی پیاده شدیم تقریبا حقوق چند ماهه من بود:L

اما خیلی حال داد .

حالا سفر رفتن واقعا معنی پیدا میکنه .

فرت و فرت عکس بگیر و نگران چاپش نباش .

خوب کریسمسمون خیلی مبارک شد.


هال

این یادداشت 1/1/2007 نوشته و امروز فرستاده شد

یلدا مبارک - میترا گرامی - مهر فزون باد

من کلا عاشق اینم که مهمانی بدم

اگر یک خونه بزرگ و کلی پول داشتم حتما ماهی یک مهمانی خیلی عظیم مید ادم .

مثلا همیشه دوست داشتم که یک بالماسکه بدم البته بالماسکه موضوعی فکر کنم خیلی جذاب بشه...

شایدم اینکار را همین زودی ها عملی کردم.

خلاصه شب یلدای امسال هم یک میهمانی ترتیب دادم .

با حضور پدر ، مادر برادرها و خانواده اشان ، خاله و خانواده اش .

و کلی سورو سات چیدم

کلی تحقیق کردم که شب یلدا باید چیکارها کرد و بعد به کمک پدرو مادرم همه موارد رو تهیه کردم

اول ازهمه یک کرسی گذاشتم .بعد روی کرسی لحاف گذاشتم و دو تا فرش گل منگلی کنا ر هم گذاشتم میز صندلی ها را عفب بردم و پشتی گذاشتم و سماور آوردم.

لگن و آبپاش قدیمی آوردم .هرچی کاسه قابلمه مسی مامانم داشت گرفتم به اضافه ظروف گل سرخی قدیمی که بیچاره مادر بزرگم همیشه تو اونا برای مهمان هاش غذا می آورد.

اسپند دودکردم .

سماور با قوری گل سرخی گذاشتم .

برای شب هم در یک دیگ مسی دمپختک درست کردم

مامانم یک کم کله جوش برامون بار گذاشت

تو یک سینی مسی انار و خرما و حلوا ارده و نان و پنیر و سبزی و آجیل و ....

قبل از شام هم سنگک داغ کردم با نان و گردو دادم به اهالی میهمانان.

حافظ و فرآن و شمعدان لاله ای شکل را هم گذاشتم روی کرسی .

سالاد شیرازی و ماست و موسیر و دوغ با نعناع و سبزی خوردن هم گذاشتم .

روغن کرمانشاهی هم دادم روی برنج .

و توی یک سینی مسی بزرگ هم سی تا تخم مرغ نیمرو کردم.با روغن خوب و آوردم سر سفره .

روی زمین سفره انداخته بودم و همه را به شام شب یلدا دعوت کردم .

کمی هم کشک بادنجان پختم که دیگه سفره پاک رنگین بشه .

و راه براه هم برای همه چای میریختم از سماور و خودم حال میکردم.

بعد از شام برای متقاضیان فال خافظ گرفتم و کلی حافظ خوندیم .

در ضمن باید بگم که مهریه من یک جلدحافظ است .

نه برای اینکه من خیلی حافظ خوان باشم نه برای اینکه میخواستم مهریه ام واقعا معنی مهر و دوستی بده و کاملا غیر مادی باشه.

خلاصه یک میهمانی مفصل تر از عید بود.

شاید برم تو تقویم این اعیاد قدیمی را پیدا کنم و در سال یک چندتایی میهمانی بدمJ

بعد از شام شوهر خاله عزیزم گفت که میهمانی بسیار خاطره انگیزی بوده و اون رو به سالها قبل و منزل پدری اش برده.

خانواده شوهر خاله ام از معدود خانواده های قدیمی هستندکه هنوز سنت های خودشان را حفظ کردند مثلا هنوز به در خیاطشان با وجودیکه جدیده اما چادر زدند و ...

آدم نوستالژیکی نیستم اما فکر میکنم وقتی رسمی هست که میشه باهاش حال کرد دورهم بود خوشگذراند و توش از زدوبندهای هر روزی خلاص شد چرا نباید حفظش کرد؟

من از هر بهانه ای متعلق به هرجای دنیا برای برپایی جشن و سرور پشتیبانی میکنم.



این یادداشت در تاریخ 30آذر نوشته شده و در این تاریخ پست شده است :)

هال


یلدا مبارک - میترا گرامی - مهر فزون باد

من کلا عاشق اینم که مهمانی بدم

اگر یک خونه بزرگ و کلی پول داشتم حتما ماهی یک مهمانی خیلی عظیم مید ادم .

مثلا همیشه دوست داشتم که یک بالماسکه بدم البته بالماسکه موضوعی فکر کنم خیلی جذاب بشه...

شایدم اینکار را همین زودی ها عملی کردم.

خلاصه شب یلدای امسال هم یک میهمانی ترتیب دادم .

با حضور پدر ، مادر برادرها و خانواده اشان ، خاله و خانواده اش .

و کلی سورو سات چیدم

کلی تحقیق کردم که شب یلدا باید چیکارها کرد و بعد به کمک پدرو مادرم همه موارد رو تهیه کردم

اول ازهمه یک کرسی گذاشتم .بعد روی کرسی لحاف گذاشتم و دو تا فرش گل منگلی کنا ر هم گذاشتم میز صندلی ها را عفب بردم و پشتی گذاشتم و سماور آوردم.

لگن و آبپاش قدیمی آوردم .هرچی کاسه قابلمه مسی مامانم داشت گرفتم به اضافه ظروف گل سرخی قدیمی که بیچاره مادر بزرگم همیشه تو اونا برای مهمان هاش غذا می آورد.

اسپند دودکردم .

سماور با قوری گل سرخی گذاشتم .

برای شب هم در یک دیگ مسی دمپختک درست کردم

مامانم یک کم کله جوش برامون بار گذاشت

تو یک سینی مسی انار و خرما و حلوا ارده و نان و پنیر و سبزی و آجیل و ....

قبل از شام هم سنگک داغ کردم با نان و گردو دادم به اهالی میهمانان.

حافظ و فرآن و شمعدان لاله ای شکل را هم گذاشتم روی کرسی .

سالاد شیرازی و ماست و موسیر و دوغ با نعناع و سبزی خوردن هم گذاشتم .

روغن کرمانشاهی هم دادم روی برنج .

و توی یک سینی مسی بزرگ هم سی تا تخم مرغ نیمرو کردم.با روغن خوب و آوردم سر سفره .

روی زمین سفره انداخته بودم و همه را به شام شب یلدا دعوت کردم .

کمی هم کشک بادنجان پختم که دیگه سفره پاک رنگین بشه .

و راه براه هم برای همه چای میریختم از سماور و خودم حال میکردم.

بعد از شام برای متقاضیان فال خافظ گرفتم و کلی حافظ خوندیم .

در ضمن باید بگم که مهریه من یک جلدحافظ است .

نه برای اینکه من خیلی حافظ خوان باشم نه برای اینکه میخواستم مهریه ام واقعا معنی مهر و دوستی بده و کاملا غیر مادی باشه.

خلاصه یک میهمانی مفصل تر از عید بود.

شاید برم تو تقویم این اعیاد قدیمی را پیدا کنم و در سال یک چندتایی میهمانی بدمJ

بعد از شام شوهر خاله عزیزم گفت که میهمانی بسیار خاطره انگیزی بوده و اون رو به سالها قبل و منزل پدری اش برده.

خانواده شوهر خاله ام از معدود خانواده های قدیمی هستندکه هنوز سنت های خودشان را حفظ کردند مثلا هنوز به در خیاطشان با وجودیکه جدیده اما چادر زدند و ...

آدم نوستالژیکی نیستم اما فکر میکنم وقتی رسمی هست که میشه باهاش حال کرد دورهم بود خوشگذراند و توش از زدوبندهای هر روزی خلاص شد چرا نباید حفظش کرد؟

من از هر بهانه ای متعلق به هرجای دنیا برای برپایی جشن و سرور پشتیبانی میکنم.



این یادداشت در تاریخ 30آذر نوشته شده و در این تاریخ پست شده است :)

هال


1.20.2007

زندگی( 3 )

امروز جمعه بود. بعد از غروب داشت برف میومد، دیگه شب شده بود که صدای گریه و ضجه از واحد همسایه پهلویی شنیدم. یه کم دقت کردم، انگار یه آقایی برای یکنفر که الان مرده گریه میکرد.

آره مثل اینکه یه نفر فقط چند متر اونطرفتر مرده. خانم هال گفت: مرگ خیلی به آدم نزدیکه. فکر کردم: چند نفر آدم معروف هم همین جمله رو گفتن. آره مرگ به آدم نزدیکه، به نزدیکی زندگی. صدا قطع شد. اورژانس اومد و رفت و سکوت.

خانم هال با مادرش تلفنی درباره این واقعه حرف زدن و بعد درباره کادویی که مهمون برامون آورده بود. من داشتم ظرفهای کثیفو تو ماشین ظرفشویی میذاشتم.

جمعه 22 دی 85

 



زندگی( 3 )

امروز جمعه بود. بعد از غروب داشت برف میومد، دیگه شب شده بود که صدای گریه و ضجه از واحد همسایه پهلویی شنیدم. یه کم دقت کردم، انگار یه آقایی برای یکنفر که الان مرده گریه میکرد.

آره مثل اینکه یه نفر فقط چند متر اونطرفتر مرده. خانم هال گفت: مرگ خیلی به آدم نزدیکه. فکر کردم: چند نفر آدم معروف هم همین جمله رو گفتن. آره مرگ به آدم نزدیکه، به نزدیکی زندگی. صدا قطع شد. اورژانس اومد و رفت و سکوت.

خانم هال با مادرش تلفنی درباره این واقعه حرف زدن و بعد درباره کادویی که مهمون برامون آورده بود. من داشتم ظرفهای کثیفو تو ماشین ظرفشویی میذاشتم.

جمعه 22 دی 85