6.23.2010

نق نق های خودم به خودم

گاهی در روز به سه، چهار وبلاگ مورد علاقه ام سر میزنم
و جالب این است که همه آنها با لی اوت بسیار مرتب، تمیز، بیشتر اوقات همراه با تصویرنوشته شده اند
به وبلاگ خودم برمیگردم
خدا را شکر که تنها خواننده وبلاگم تقریبا خودم هستم
از این همه آشفتگی ، فونتهای درهم برهم، بیدقتی و ... ریخت و پاش حالم به هم میخورد
خوب است هیچ جا ننوشته ام که گرافیست قابلی هستم
بر و روی وبلاگم بیشتر شبیه دکانهای عطاری است که همه چیز در آن پیدا میشود، بوهای آشنای عجیب میدهد
و یک عکس از ریشه گیاه جین سینگ هم به دیوار زده است
فکر کنم دخترک غمگین بالای وبلاگم دقیقا کاربردی مشابه همین دارو یا هر داروی دیگری از عطاری داشته باشد
سه سال است میخواهم سفرنامه های این یک سال اخیر را بنویسم
اما فقط اراجیف نوشته ام، برای همین است که اینجا را دوست دارم
اینجا انگار بلند بلند برای خودم حرف میزنم و کسی نیست که نگران باشم مبادا حرف ناشایستی زده باشم
عیبی ندارد این وبلاگ را با همه شلختگیهای آن قسمت از روح نقاشانه ام دوست دارم و زیر لبی به قسمت گرافیست وجودم دهن کجی میکنم
تازه این نرم افزار تازه نصب شده نیم فاصله ها هم هرروز نگاه شماتت باری به من میکند
به این مضمون که

ههههههه تو وبلاگ نویسی؟؟؟؟؟ گرافیست هم هستی ؟؟؟؟ پاچه های شلوارت چرا بالاست ؟؟؟؟
آها همه اینکارها را فقط وقتی در حوضی بلدی

6.15.2010

گرافیست

از‌شنبه‌ تا چهارشنبه منتظریک تماس تلفنی کاری بودم

خبری نشد

پنجشنبه صبح در کلاس بودم که تلفن زنگ زد

خوشبختانه روی ویبره بود

بیست باری زنگ زد

بعد از کلاس باید سریع خودم را به خانه میرساندم بنابراین نتونستم تماس بگیرم

در اتوبان وقتی تلاش میکردم تعادل سفیدبرفی (ماشین نازنین را ) در اتوبان حفظ کنم، ‌اونم در حالیکه در باند وسط با سرعت مجاز حرکت میکردم و قریب به ده تا ماشین تلاش میکردند با سرعت نور از چپ و راست من سبقت بگیرند، موبایل نازنین دوباره شروع کرد به زنگ زدن

کلافه شده بودم اما جواب ندادم

به محض پایان کارم به طرف که حدود سی تا زنگ بهم زده بود زنگ زدم

ـ من شرمنده هستم که جواب ندادم اما خوب شما که قبلا میدونید من پنجشنبه ها کلا در دسترس نیستم

ـ بله میدونم اما خوب این آقای دکتر که قرار بود برای مجله اش آرم طراحی کنی الان زنگ زده گفته شنبه جلسه دارند،  میخواهد براش کار رو انجام بدی
ـ عزیز من الان پنجشنبه است، فردا هم تعطیله، در ثانی کی تا حالا یک روزه آرم طراحی کرده که من طراحی کنم
ـنه بابا من تو رو میشناسم دستت تنده، ٰ‌زبر دستی کارت حرف نداره، میتونی طراحی کنی

فقط گفته قیمتش بالاست اینا قیمت دارن 50000 تومان بیشتر نمیدن

ـ خوب به من چه، اصلا برن یک طراح پیدا کنن، ‌من یک روزه چی کار کنم آخه ، در ضمن منم زندگی دارم بابا فردا جمعه است
(تنها روزی که مال خودمون دوتاست(منظورم من و اشوم بود
 
ـ ببین یک کاریش بکن من آبروم در خطره،  بالاخره ما فامیلیم من کلی روی تو حساب کردم گفتم این فامیل ما کارش حرف نداره،ٰ باور کن آبروم در خطره، مرگ من ،  ...

ـ خیلی خوب بابا خودت را نکش باشه یک کاریش میکنم . ولی آخه 50000 تومان دیگه چی بود بادبادک میفروختم سودش بیشتر بود

ـ نه بابا 5 دقیقه میشنی پشت کامپیوتر یک شکلی بکش از این گل و بوته ها 50000 تومن بگیر دیگه همش سوده
ـ مرد حسابی من طراحم ، کپی کار که نیستم

ـ نه اینا سخت گیر نیستن اصلا آرم چه میفهمن چیه، ‌تو خودت را اذیت نکن هر چی دادی اوکیه

ـ نه داداش ما طراحیم ،   اونا نمیفهمن ، خودم که میفهمم

ـ پس من منتظرما، جمعه عصر تو میل باکسم باشه

ـ مگه نمیگی تا شنبه وقت دارم

ـ نه دیگه تو به من جمعه برسون من خودم یک چکی بکنم 
...
...
جمعه ساعت 5 بعدازظهر تلفن زنگ میزند
ـ الو بفرمایید
ـ ببین قربونت اینا گفتن از رنگ سبز خوششون میاد درضمن من یک ساعت دیگه منتظرم

ـ خوب این را چرا زودتر نگفتی ؟؟؟؟
ـ حالا یک رنگ دیگه با فتوشاپ نیم دقیقه رنگش کن
...
...
جمعه با هزار زور و زحمت در حالیکه از خانه و خانواده و تفریح و تجدید انرژی و ... زده‌ام آرم مزبور را به میل باکس مزبور میفرستم و در پایین آن این نوشته را با فونت ترافیک 30 و رنگ زرشکی که بدجوری به چشم بیاید وارد میکنم
دوست عزیز لطفا هر چه سریعتر در مورد آرم تصمیم بگیرید تا من در طول هفته فرصت ویرایش آنرا داشته باشم
 آقا پنجشنبه و جمعه روز کاری محسوب نمی شود،  حالا درسته من برای خودم کار میکنم اما بالاخره منم به روز تعطیل نیاز دارم والا
شنبه  ...
یکشنبه  ...
دوشنبه  ...
سه شنبه  ...
چهارشنبه  ...
پنجشنبه ...  زنگ تلفن سی بار درکلاس پانصد بار در اتوبان و ... به صدا در میاید
جواب نمی دهم و تصمیم جدی میگیرم که تا شنبه به تلفن کاری جواب ندهم

 بعد از ظهر پنجشنبه زنگ منزل به صدا در میاید

خوشحال از اینکه دوستانم زود آمدند در را باز میکنم
ـ  به به سلام خونه ای؟؟؟؟ چه خوب . داشتم رد میشدم گفتم این تغییرات آرم رو بیارم اینا شنبه جلسه دارند ما رو کشتن سر جدت
یک دستی بهش بکش
سرخورده به تغییرات نگاه میکنم ...
ـ ا... اینا که کل ماجرا رو عوض کردن اول آرم تصویری میخواستند، الا میگن نوشتاری باشه

این که اصلا یک طراحی دیگه است اسمش تغییر نیست

ـ نه بابا اینا زیاد سخت گیر نیستن ، همون بته که کشیدی رو یک دست با فتوشاپ روش بکش میشه نوشته مجله فرهنگی علمی سیاسی مژدم دیگه

ـ اینا چه ربطی به هم دارن
ـ  ... یک کاریش کن بابا تو استادی اینا که برات کاری نداره
ـ بله میدونم ... درضمن زودتر بهت بگم این سه روز کاری وقت میبره

ـ .... ا ا ا ا ... نه بابا اون بار که یک روزه انجام دادی
من به حساب اون بار گفتم شنبه صبح آمادست، جون مادرت من کارم پیش اینها گیره ... اصلا هم آدمای سخت گیری نیستن
...

...
کم کم احساس میکنم یک شاخ روی سرم دارم و دوتا گوش دراز و به عنوان یک گرافیست!!! با مدرک فوق لیسانس!!! یک
گاری دارم که در خیابان ها راه میروم و درون آن آرم و پوستر و سر برگ و صفحه وب را با نان خشک معاوضه میکنم

6.02.2010

کمک های غیبی

امروز یک اتفاق جالب افتاد
همینطوری یادم اومده بود که من از 2006 دارم وبلاگ مینویسم ، از وقتی به اینجا مهاجرت کردم آرشیوم جا مونده و تازه کارتر شدم
این بود که کمی سرچیدم و به یک مطلب جالب در اینجا
http://web3b.wordpress.com/2008/12/17/export-import-blogger-wordpress/#comment-2062
برخوردم و در سه سوت کل وبلاگ سابقم یعنی هالرام رو به اینجا با تاریخ دقیق منتقل کردم
خیلی چسبید
واقعا دستش درد نکنه