12.15.2009

لذت سطحی بودن

بویت را حس میکنم
از لابلای سطورت
و ظرافت کلامت را
دستانت را در لای موهای نه چندان بلندم میکشی
لحظه ای در خود فرومیروم به افسوس موهایی که کوتاه کرده ام و الان آنقدر نیستند که ثانیه های بودن دست هایت را در لابلای تاروپودش بیشتر کنند
اما تو در لابلای موهای کوتاهم مکث میکنی
و من میفهمم که این مکث در پی افسوس من است
و چانه ام را به صورت خود نزدیک میکنی
آنقدر که نفس گرمت از میان دهانت صورت سنگیم را گرم میکند
دلم هری پایین ریخته
و ناخودآگاه لبانم ، لبانت را جستجو میکند
و تو هوشیارانه خود را عقب میکشی
ومن تلاش میکنم خواهش را از نگاهم بدزدم
سیگاری روشن میکنی
برای آلوده کردن هوا به زعم خودت و یا برای اینکه ژست مردانه ات کامل تر شود
و نگاهم میکنی
سنگین
نگاهم را میدزدم
و به دوردست خیره میشوم
برف میبارد
و من از گرما خیسم
به برف نگاه میکنم و به نگاه های گذرای آدمیان
و به اینکه کی
همه این حس ها به یک عادت تلخ روزانه تبدیل میشود
یک عادت تلخ تلخ روزانه

1 comment:

mazyar khosravi said...

salam,khobi?
mesle hamishe ghashango jaleb minevisi,omidvaram har ja hasti movafagh bashi

BoOoOoOoOoOsSsSsSsSs

MO