4.14.2010

روزمرگی مرگ آور

روزها از پی هم می گذرند
دریک روزمرگی مرگ آوری غرق شده ام
باید از این وضع نجات پیدا کنم
احساس میکنم قدم به قدم به پیری و مرگ نزدیک می شوم بدون اینکه دانه شنی را جابجا کرده باشم
مرد هشتاد ساله ای امروز می گفت احساس میکند وقت تنگ است و برای آفریدن باید بشتابد
پس چرا من ایستاده ام
و کدام نیرو مرا از جا خواهد کند
به طرز احمقانه ای منتظر یک معجزه الهی هستم
آیا این معجزه به وقوع خواهد پیوست
به طرز بیشرمانه ای به این اعجاز ایمان دارم

1 comment:

leili said...

khosh be halet ke hanooz iman dari!