8.20.2006

حادثه در نيويورک

این چند روزه همش در حال خوشگذرونی بودیم .


دیشب رفتیم فیلم حادثه در نیویورک را دیدیم .


فیلم داستانی تکراری دارد که اگر اهل زیاد فیلم دیدن باشید حتما میتوانید ازهمان سکانسهای اول حدس هایی هر چند کوچک بزنید .


اما کارگردان توانسته است همین داستان به ظاهر ساده و تکراری را درقالبی دلنشین ارائه کند . حادثه در نیویورک خوشبختانه از آن دسته فیلم هایی است که به مدد داستان بیننده را با خود همراه نمیکند .


بلکه همراهی بیننده به مدد تصویرسازی های قوی ، فیلمبرداری خوب  و طراحی صحنه و کات های هنرمندانه و قاب های تصویری تاثیر گذارو همچنین  عوامل تکنیکی ای از این دست انجام میگیرد .


فضای فیلم ، فضای فیلم های گنگستری دهه شصت است ، رمز آلود به مدد استفاده از تن مایه های خاکستری و قهوه ای .


کارگردان در ده دقیقه اول فیلم با شلیک گلوله های پی در پی و نقش بر زمین شدن آدم ها فضای خون آلود و گنگی را به تصویر میکشد که گره های فیلم هستند تا در طول مسیر فیلم به تدریج دوباره به این صحنه ها و گشودن گره های داستان بپردازد.


بازی ها در حد بسیار قابل قبولی خوب هستند جاش هارنت نت در نقش اسلوین که  دماغ شکسته اش در تمام طول فیلم رمز آلود بودن چهره اش را قوت میبخشد .


بروس ویلیس با لبخند مرموزی که به قدرت کاراکترش در فیلم اضافه میکند .


مورگان فریمن و بن کینگزلی که در نقش  روسای قدرتمندی که تقریبا به آخرخط رسیده اند بسیار خوش ظاهر میشوند.


فیلم از کلیشه های این دست فیلم ها بهره میگیرد مانند روسای شکست ناپذیر ، قهرمان پیروز ، و گانگستری که همیشه مرموز ظاهر میشود و اتفاقا همیشه پیروز میدان است .


بازی با این کلیشه ها در فضایی که کارگردان آفریده است ادامه می یابد .


ضرباهنگ فیلم تند و ضربتی است . اما آنچه بیش از همه چیز جالب توجه است طراحی صحنه خوب ، دقت در فیلمبرداری ، کات ها ی هنرمندانه و دقت در جزییات است .


در یک صحنه از تصویر یک لوستر به صحنه اصلی وارد میشویم .در صحنه دیگری از لابلای مهره های شطرنج که اتفاقا تمثیل خوب (هرچند تکراری ) برای اینگونه فیلمهاست مکالمات بین کاراکترها را دنبال میکنیم این از معدود صحنه هایی است که بسیار خوب تدوین شده و بجای اینکه شخصیت ها دو بدو حرفهای یکدیگر را بازگو کنند با بازی تصویری ای که کارگردان بپا میکند در یک سکانس کوتاه همه حرف های مهم در خلال بازی ردو بدل میشود .


    با وجود پس زمينه های شلوغ ، شخصیت ها با استفاده از اسلوموشن و یا زاویه دیدهای انتخاب شده در قاب تصویر گم نیستند. گاهی اشیا در حد شخصیت ها پردازش شده اند مانند ورقه مشخصات اسب اسلوین خوش شانس  که در دست پدر اسلوین است و یا ساختمان های بلند و مرموز . پنجره هایی که همیشه شخصیتی کلیدی پشت آن پنهان شده است .


ساعت اسلوین و توپ بیس بال که بازی مورد علاقه اسلوین بوده و کارکرد غیر ورزشکارانه ای در فیلم پیدا میکند،  شاید مانند خود اسلوین که برعکس ظاهرش و آنچه ادعا می کند شخصیت دیگری از آب در می آید.


در نهایت گرچه با فیلم فوق العاده ای روبرو نیستیم .اما با فیلمی در گیر هستیم که توانسته با توانمندی داستانی ساده و تکراری را به فیلمی هیجان انگیز ، مفرح و پرکشش تبدیل کند .


این همان قدرتی است که سینمای ما در بیان آن عاجز است . یعنی تصویر سازی هنرمندانه از داستانی کلیشه ای .


 


هاله

No comments: