4.12.2008

و تو برای چه می جنگی ؟



گاهی اوقات وقتی مشکلی پیش می آید که شمارا از زندگی ناامید می کند از دیگران می شنوید که شمارا به پاس داشتن سلامتی که دارید

به شکر گذاری تشویق می کنند

گاهی که در مشکلات روزمره غرق و در کوره راه های زندگی درگیرم به این فکر می کنم که این نصیحت فقط برای دلگرمی و دلخوشی از زبان مادربزرگها قابل شنیدن است

اما به طور اتفاقی دیروز در جایی بودم که فکر می کنم برای درک نعمت سلامتی و باور این اعتقاد که هیچ چیز نمی تواند به اندازه داشتن تن سالم شکر پذیر باشد بهترین مکان است

دیروز برای دیدار دوست پرستاری بازدیدی از بخش ویژه کودکان مفید داشتم

محیط بخش مخلوطی بود از بوی کودکانه و دارو و الکل ... ، تخت های محصور در شیشه و چراغ های پرنوری که بالای برخی از تخت ها روشن بود

و نوزادان لخت پوشک شده ای که بر روی شکم و یا پشت خوابیده بودند و گاهی می شد از لابلای چهره چین و چروک نوزادانه اشان درد و رنج ناشی از بیماری را به راحتی درک کرد

یکی از نوزادان به علت مشکل ریوی بستری شده بود نوزادی دو روزه که به دستگاه های متعددی متصل بود و دو دکتر و دو پرستار بالای سرش کشیک میدادند و تلاش می کردند تا با ماساژ ، تنفس و انواع راه هایی که به ذهنشان می رسید او را از درد و رنج برهانند و نوزاد دو روزه حتی توانی برای نالیدن هم نداشت

در سوی دیگر نوزادی که از کمبود کلسیم و زردی و ناراحتی کلیوی رنج می برد به رو خوابیده بود و مادر نالان و بی رمقش با قرآنی در دست و چشمانی گریان به نوزاد چند روزه اش چشم دوخته بود و گه گاهی دستانش را رو به آسمان می گرفت و از خدای خود برای سلامتی نوزاد در رنجش طلب کمک می کرد
نوزاد دیگری به خاطر تقلاهای زیادش که ناشی از رنج بیماری اش بود دائم سر می خورد وپاهایش به شیشه های تختش اصابت می کرد و تلاشش برای نجات از این وضعیت سخت به جایی نمی رسد

پزشکان نوزاد دیگری را برای جراحی آماده می کردند ، نوزادی که تن نازکش دوبارتیغ جراحی را تجربه کرده بود و می رفت که برای سومین بار جراحی شود تا شاید بتواند در این جدال سخت زندگی یا مرگ در چندمین هفته بودنش در این دنیای بی رحم بر مرگ نائل آید و بتواند زندگی کند ، شاید این خواسته او نیست اما نیاز مادری است که بی تابانه تلاش میکند تا با چشمهایش تمام محبت مادرانه اش را به نوزادش که شاید دیگر فردایی برایش نباشد ، ببخشد

نوزاد دیگری که ریه هایش خارج از بدن تشکیل شده بود و می رفت که با جراحی امکانی برای زندگی به دست آورد به آرامی در تخت خود آرمیده بود و شاید نمی دانست که چه جدال سختی در پیش دارد

محیط بخش مملو بود ازدرد و رنج

اما هیچ گله و شکایتی دیده نمی شد

هیچ ناله ای نبود.نوزادان بمیار حتی رمق گریه کردن هم نداشتند و تنها عکس العملشان در برابر این ناهنجاری ها شاید چهره درهم کشیده شده ای بود که هیچ آرامشی درونش حس نمیشد

نمی توانم بودن و درد کشیدن این نوزادان رنجور را با هیچ منطقی درک کنم و حکمت بودن و رنج کشیدنشان را بفهمم

و نمی دانم که این نوزادان بیمار تنها هدیه حکمت های پنهان خداوندی است یا نتیجه خود خواهی زنان و مردانی که مولفه های داشتن نوزاد سالم را میدانند و براثر خودخواهی هایشان تمامی راه کارها را نادیده می گیرند

اآیا این نوزادان زاییده ذهن های زنان نا آرامی هستند که از جدال با همسرانشان بیماری و رنجوری خویش را به نوزادان خویش هدیه داده اند

یا شاید ثمره ازدواج های دیرهنگام و مادران سن و سال داری است که اشتیاق بچه داشتن را سالها در دل هایشان محفوظ داشته اند و هنگامی به این نیاز پاسخ داده اند که بدنشان را یارای این پاسخ گویی نبوده است

شاید این نوزاد حاصل نا آگاهی های مادر و پدری است که ریاضت های دوران بارداری را تاب نیاورده و یا ندانسته اند و تن به خطاهایی داده اند که از خطا بودنشان بی خبرند و یا شاید
شاید
شاید
این نوزادان تنها هدیه خداوند است که دوست میدارد هدیه اش را خیلی زود از بندگانش باز ستاند تا دری را به حکمت بسته و دری دیگر را به رحمت بازگشاید



نمیدانم ، تنها چیزی که تلاش می کنم بدانم این است که ما ، ما انسانها ، ما مردان و زنانی که پیوند زناشویی می بندیم و به یکدیگر تعهد بودن میدهیم، ما مردان و زنانی که زاییده جامعه روشنفکری بی فرهنگ این روزگارانیم ، ما مردان و زنانی که مطالعه و حکمت فرصت به زندگی اندیشیدن را از ما ستانده است، ما مردان و زنان امروز که داعیه ادعاهای بی پایانمان دنیا را فرا گرفته است .ما مردان و زنانی که زندگی برایمان تفریحی است در کنار تفریحات زودگذر دیگر ،

ما ، ما ، ما چقدر در این درد و رنج نوزادان بیمار سهیم هستیم و آیا هنوز آنقدر جرات و انسانیت در درونمان زنده مانده است که به این تلخی های دنیای پیرامونمان نگاهی بیندازیم و خود را گاهی و فقط گاهی هشدار بدهیم که کاهلی های ما گاهی می تواند بستر به وجود آمدن این نا بهنجاری ها باشد وگاه با کمی دوراندیشی دنیا را ازدیدن دردورنج نوزادی دیگر و مادر دلسوخته ای دیگر خردمندانه محروم کنیم

آیا ما را هنوزتوان درست اندیشیدن هست

نمیدانم اما تلاش میکنم که بدانم و سهم خود را در زایش این نابسامانی بفهمم شاید بتوانم ... بتوانم ... بتوانم
HalleN

No comments: