10.19.2009

تفاوت ها : قبل از انقلاب برنامه كودك

براي نوشتن درمورد فيلم و كتاب و موزيك لازم ديدم مقدمه اي داشته باشم
كه در چند نوشته در مورد تلويزيون ، موزيك ، سينما و ... از خاطرات خودم به آن اشاره مي كنم
نميدانم وضعيت كتاب و به دست آوردن فيلم هاي روز و احيانا علمي و مستند در قبل از انقلاب به چه صورت بوده است
از دور و نزديك مي شنوم كه در محيط هاي دانشگاهي جلسه هاي نقد وبررسي فيلم و كتاب و گاه گاهي گردهمايي هاي دوستانه براي كارهاي فرهنگي وجود داشته است و كساني كه به هر حال طالب شناخت بوده اند جو روزگار با آنها سازگاري داشته است
از تلويزيون خيلي خبر ندارم
آنچه از خاطرات خودم در همان يكي دوسال قبل از انقلاب كه تاحدي خاطره دارم به يادم مانده است
پيرامون برنامه كودك است كه اورنگ و بهرنگ اجرا مي كردند و قسمت هايي از بچه ها بچه ها ، ننه نقلي ،‌آقا گاوه، خانم عاطفي كه با پيراهن قشنگ زرد رنگي مي نشست و قصه مي گفتو فضاي باز و دلچسب
و كارتون هايي كه كاراكترهايشان مدام در حال دادن پيامهاي اخلاقي نبودند، نميدانم اورنگ بود يا بهرنگ كه بعد از انقلاب سال دقيقا پنجاه و هفت بود كه به تلويزيون آمد و از بچه ها خداحافظي كرد
دقيقا به ياد دارم كه احساس كردم در همان عالم بچگي چيزي در دلم شكست
آن موقع نميدانستم يك جريان پيشرو و مبتكر جاي خود را به جرياني عامي و سطح پايين مي دهد
ناراحتي آن روز فقط براي مرد دنياي كودكان بود كه به او عادت كرده بودم و رفتنش براي من كه هرروز برنامه هايش را دنبال مي كردم خوشايند نبود
حتي با وجوديكه خانم الهه كه آن روزگاران بسيار جوان بود ، جايگزين خيلي بدي نبود ، اما با رفتن اورنگ تفكري سالم از سيما رخت بر بست
بعدها هم كه گمان مي كنم خانم خامنه يا خامنه اي نامي همكار الهه شد كه بسيار عبوس بود و روسري خود را به شدت پايين مي كشيد و براي من كه در خانواده اي بزرگ شده بودم كه همه به قيافه و ظاهر اهميت ميدادند نمونه آدمي بود كه شلختگي اجازه نميدهد خوش لباس باشد
واقعا در آن زمان فكر نمي كردم كه اين طرز لباس پوشيدن روزگاري دامان همه ما را گرفته و هر كس جز آن بپوشد ازخدا بدوران مي شمارندش
وقتي خوب فكر مي كنم مي بينم الهه با همه كمي و كاستي هايش نسبت به اورنگ از دختران رنگارنگ پوش بدلباسي كه اين روزها در نقش خاله سارا و خاله شادونه و خاله عسل و .... در برنامه كودك ظاهر مي شوند و چشمان بچه هاي نازنين را در سطح عميقي به دم دستي بودن و سطحي بودن عادت مي دهند بسيار بهتر است
سيماي ايران براي آشتي با مردم و بچه ها و دلبري در برابر ماهواره تقريبا راه سهل و آسان ابتذال و سطحي نگري را پيش گرفته است
از مبحث بسيار دور شدم
خلاصه كلام آنچه از سيماي دوران طاغوت !‌ حتي در سطح برنامه كودك به ياد دارم بسيار پيشرو و جدي نسبت به زمانه خود و مسئول در برابر آموزش با حفظ رعايت شعور كودكان بود
شايد توليدات داخلي به نسبت الان كمتر بود كه خوب طبيعي است ،‌اما لااقل تلويزيون بي بضاعت نبود،‌ اهل سطحي نگاه كردن به بچه هاي مردم نبود
من از جمله كودكاني بودم كه هيچوقت نتوانستم خود را از فضاي تلويزيون قبل از انقلاب به بعد از آن انتقال دهم
نكته ها بسيار ظريفند
گاهي كه به كانالهاي عربي و مسلمان نشين نگاه مي كنم در بعضي از برنامه هاي تلويزيوني و حتي در برنامه هاي كودكشان مي بينم كه حضور همه اقشار جامعه در نظر گرفته مي شود
گاهي مجري اي با ظاهري بسيار پوشيده ، گاهي خانمي بيحجاب و احساس ميكنم همه راحت حرف مي زنند و اجرا مي كنند
به همه تفكري در جامعه احترام گذاشته مي شود
در ايران حتي از همان بچگي همه به دروغ گويي تشويق مي شوند
چون همه بايد به يك طرز تفكر ديكته شده نگاه كنند و با همان بزرگ شوند
تفكري كه شايد با آنچه در خانه هايشان مي گذرد فرسنگها فاصله داشته باشد
و عجيب است اين طرز تفكر در همه چيز تجلي دارد
از دكور ، طراحي صحنه ،‌لباس ،‌نوع حرف زدن مجري ، انتخاب برنامه ‌،نوع برخورد با مردم ، از برنامه كودك تا برنامه علمي مگر در موارد خاص مجري هميشه طوري با مردم سخن مي گويد انگار فهيم تر از آنان است و وظيفه دارد پندهاي اسلامي را به آنان ديكته كند
واتفاق بدتر مواقعي است كه مجري با مردم از در شوخي در مي آيد،‌ ابتذال مجري و برنامه گاهي در حد نمي گنجد.
قصه بسيار است
و نميدانم اين كوچك ديدن و خوار انگاشتن مردم تا كي ادامه دارد... و آيا با اين قصه ها آيا شعوري براي مردمي كه منبع بهتري از تلويزيون ندارند باقي مانده است؟؟؟؟

No comments: